سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 
امروز: پنج شنبه 04 اردیبهشت 18

 

سخنگوی آتش نشانی : آتش نشانی بارها به صاحبان ساختمان پلاسکو در ارتباط با غیر استاندارد بودن ساختمان هشدار داده بود.

 

بی عینک : یا دروغ میگید یا راست میگید 

 

اگه دروغ میگید که بالاخره دست تون رو میشه 

 

اگه هم راست میگید چرا از قدرت حاکمیتی استفاده نکردید و از طریق نهادهای مربوطه پلمپش نکردید ؟ آخه جان مردم که شوخی بردار نیست احتمالا در آینده از این قدرت استفاده خواهید کرد و ما تازه می فهمیم که شما چنین قدرتی هم داشته اید و بی خیالش بودید. 

 

از این حرفها گذشته شما که آمار این ساختمون رو داشتید چرا بیش از 55 تا آتش نشان رو فرستادید چنین جایی ؟

الان مسئولان ارشد آتش نشانی تهران دارند فرافکنی می کنند و خودشان را پشت کلمه مقدس شهادت جاسازی کرده اند.

درست است این آتش نشانان شجاع ،جان خودشان را برای گرفتاران در دود غلیظ فدا کرده اند اما این ربطی به دستور حساب نشده ی روسای آتش نشانی ندارد 

این حضرات و مسئولان ذیربط شهرداری تهران ضامن خون این دسته گل های پرپر هستند که والدین شان با خون دل آنها را به اینجا رسانده بودند و بدست این حضرات داده بودند 

تا این حضرات خیلی راحت این عزیزان را زیر بی برنامگی های خود به خاک و خون بکشند و بعد هم وقیحانه مانور شجاعت و کی بود کی بود ما نبودیم بدهند

یکی هم پیدا نمیشه توی دهنشون بزنه که حداقل اینقدر مصاحبه نکنند .

 


 نوشته شده توسط تحلیل بی عینک در جمعه 95/11/1 و ساعت 9:9 عصر | نظرات دیگران()

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

هنر و واقعیت از دیدگاه فلوطین

نگارنده مقاله : بی عینک

دانشجوی کارشناسی ارشد رشته ادبیات نمایشی

دانشکده صداوسیما- قم

استاد راهنما : سید حمید میرخندان  

 

هنر و واقعیت از دیدگاه فلوطین

چکیده : فلوطین نظام فلسفی-عرفانی ای ارائه داده است که بر اساس آن همه ی کمالات و از جمله زیبایی در کمال مطلق نهفته اند و کمال مطلق یا هستی مطلق که همان عقل کلی است از ذات احد سرچشمه میگیرد و احد از همه چیز حتی هستی پیش تر است و بر اساس سیستم یکپارچه و آیه گون هستی انسان میتواند با ارتباط صحیح با واقعیت یعنی ارتباط با بعد نورانی ماده به نوارانیت و زیبایی مطلق صعود کند و فانی در احد شود و سپس از منظر گاه احد هنرورزی کند و در این راه باید رنج تعقل و تزکیه را برخود هموار کند تا به زیبایی معقول دست یابد و با استفده از هنرش آن را تصویرسازی کند و در این مسیر واقعیت چون تنها محلی است دارای نورانیت است محل ارتباط هنرمند با نورانیت است .

واژگان کلیدی : احد ، عقل ،نفس کلی، زیبایی ،زیبایی معقول ، سیروسلوک

مقدمه : برای این که بحث هنر و واقعیت از دیگاه فلوطین روشن شود باید ابتدا دستگاه فکری و هستی شناسانه فلوطین تبیین شود و در غیر این صورت بحث ناتمام است .

در دستگاه فکری فلوطین جهان دارای سه اقنوم است : اقنوم احد ، اقنوم عقل و اقنوم نفس کلی یا روح

از احد هستی و کمالاتی همچون زیبایی و لذت سرچشمه میگیرد به این علت که احد کمال مطلق است

پس از احد اقنوم عقل قرار دارد که هستی و کمالاتش را از احد می گیرد نفس کلی هم از احد میگیرد البته با واسطه عقل

بعد از این اقانیم سه گانه ماده و عالم واقع را داریم که پست ترین مرتبه وجود است و دارای دو بعد است : یک بعد زشتی و یک بعد زیبایی که بعد زیبایی آن از نفس کلی و با یک واسطه از عقل و با دو واسطه از احد بدست آمده است .

اگر هنرمند میخواهد هنرورزی کند به ناچار باید سراغ واقعیت برود و محاکات کند ولی نه سراغ بعد زشت آن بلکه سراغ بعد زیبای آن برود و سپس از آن بعد زیبا صعود کند و به نورانیت و زیبایی نفس کلی و سپس به نورانیت و زیبایی عقل و سپس به نورانیت و زیبایی احد که سرمشق هم زیبایی هاست برسد .

بدین منظور هنرمند باید تلاش هایی را انجام دهد تا با این عوالم سنخیت پیدا کند  اولا باید از طریق تمرین هندسه و ریاضی و تفکر و تعقل قوه عاقله خویش را فعال کند و ثانیا باید از طریق تزکیه به طهارت برسد و آمادگی پیدا کند با نور موجود در عقل و نفس کلی به اتحاد برسد و پس از این فنای در نور و زیبایی میتواند از منظرگاه احد به جهان هستی بنگرد و آن را تعقل کند و در واقع اتحاد عقل و عاقل و معقول اتفاق می افتد و علت ضروری بودن این تلاش ها این است که همانطور که شخص نمیتواند به خورشید نگاه کند مگر اینکه با خورشید متحد شود و علم حضوری به خورشید پیدا کند به همین صورت شخص نمیتواند زیبایی را بفهمد مگر با علم حضوری به آن که فقط از را اتحاد وجودی هنرمند با زیبایی ممکن است .

فلوطین معروف به شیخ یونانی پس از آشنایی با عرفان شرقی دستگاه عرفانی خاص خود و در ذیل آن نظریه زیبایی معقول را ارائه داد و  تعالیمش الهام بخش اپیکوریان و شکاکان شد و مورد الگوبرداری قدیسان مسیحی شد و در دستگاه فکری صدرالمتالهین رحمه الله و شیخ اشراق شکوفا تر شد .     

البته با وجود اشتراکات افتراقاتی هم با مکاتب فوق الذکر دارد که آقایان سعید رحمانیان ، رضا اکبریان ، سید مهدی ساداتی نژاد  به آن پرداخته اند و مجال پرداختن به آنها نیست ولی نکته قابل برداشت از این مقالات این است که ملاصدرا و سهروردی بین مطالب صحیح و نا صحیح فلوطین تمییز داده اند و مطالب صحیح را پرورش و توسعه داده اند و در بسیاری موارد پس از تعمیق و ارتقاء نظریه دست به قاعده سازی زده اند که این درس بزرگی است برای متحجران که هر تفکری از غرب بیاید یکجا رد می کنند و نیز "برای غرب زده هایی که هر چه تحت عنوان فلسفه در غرب مطرح باشد را یکجا میپذیرند ولو مطالب درجه دو از یک فیلسوف درجه دو باشد وحتی بعضا به جای ترجمه آثار فیلسوفان به ترجمه آثار متفکرانی که مروج فلسفه و گاهی ضد فلسفه هستند می پردازند بدون اینکه مطالبش را عمیقا درک کنند " [ رضا داوری ارکانی] در این باب ملاصدرا الگوی متعادل خوبی است .

متن مقاله :

فلوطین قائل به سه اقنوم یا اصل است : احد ، عقل ،نفس کلی یا روح

فلوطین نام احد را از سنت نوفیثاغورثیان اخذ کرده است . خیر،زیبایی،نیکو حقیقت نام های دیگر احد هستند

احد پدر است و روح پسر و عقل نوه

زیبایی عقل از زیبایی روح ناشی میشود و زیبایی روح از نیک یا همان احد .

"اقنوم اول یا احد : مبدا همه چیز است حقیقتی ورای وجود و بیرون از هرگونه توصیف و او کمال مطلق است" [ فرزانه زحلی]

"احد دارای صفات سلبی متعددی است از جمله : عدم تکثر ،عدم محدودیت ،عدم وجود( بخاطر پیش تر بودن از وجود بودن نه به معنای معدوم بودن عدم )،عدم صورت ،عدم زمان و مکان ،عدم حرکت ،عدم اندیشه درباره خویش ، عدم زندگی" [ رضا اکبریان]

احد وجود است و حتی وجود را نمیتوان به او نسبت داد احد زیبایی مطلق است احد لذت مطلق است حتی پیش تر از زیبایی و لذت است لذا هم زیباست و هم سرمشق زیبایی برای خلق روح و سرمشق زیبایی برای خلق عقل از روح و هم برای کسی که با ار روبرو میشود لذت آفرین است البته به شرط اینکه شخص با هدف لذت سراغ او نرود و بلکه به خاطر احد ، احد را طلب کند

"اقنوم دوم یا عقل :از احد سرچشمه می گیرد و خود منشا نفس است عالم عقل وجود محض است

عقل تجلی احد است و عقل در مرتبه ای عین احد است و تمایزی با او ندارد و در مرتبه ای به احد بر می گردد و به او نظر میکند و به تحقیق ،عقل میشود .فلوطین در این باره از کلمه لبریز شدن و ردپا استفاده کرده است .

اقنوم سوم یا نفس کلی :از عقل ناشی میشود و بخش بیرونی و فرودین آن طبیعت است . در این عالم است که کثرت به نهایت خود میرسد و عالم طبیعت و ماده امکان محض میباشد لذا آن را عین شر میداند و در چنین عالمی است که انسان گرفتار آمده است .هر چه از احد دورتر شویم از وحدت کاسته و به کثرت افزوده میشود . از نظر افلوطین انسان از ثنویت جان و تن تشکیل شده است جان یا نفس فردی جزئی است که از نفس کلی که در هیات جسم است از آنجا که نفس حقیقتی است آنجایی و. باسایر اقانیم متحد است شوق آن دارد که به اصل خود یعنی عقل و اصل اصل خود،یعنی احد بازگردد و در حقیقت غایت فلسفه از نظر فلوطین چیزی جز رستگاری از طریق بازگشت جان آدمی به مبدا نخستین نیست

البته این بازگشت خود به یک سیر و سلوک عرفانی شبیه است و به همین جهت افلوطین را عارف می دانند چرا که غایت وجود را بازگشت به همان مبدا نخست میداند که در قوس نزول عوامل روحانی و جسمانی را ادراک میکند و در قوس صعود به حس و تعقل و اشراق و کشف و شهود نائل میشود .

از نظر وی سلوک معنوی سه مرحله دارد هنر ، عشق و حکمت " [ فرزانه زحلی ]

از نظر فلوطین در ماده دو جنبه وجود دارد جنبه زشت و تاریک و جنبه زیبا و روشنایی آن انسان باید جنبه روشنایی اش را ببیند نه جنبه تاریک اش را البته اگر با زشتی خودش بنگرد چیزی جز زشتی نمیبیند .

به نظر نگارنده اگر انسان با ملاک های نفسانی بنگرد هنر مروج شهوت های غیر مشروع و خشونت غیر مشروع  میشود زیبا وهنری که فاقد این موارد باشد می شود نازیبا در حالی که حقیقتا این گونه نیست و قضیه دقیقا برعکس است البته به شرطی که با ملاک صحیح بنگریم . 

 اگر با دیده فطرت نهفته در عقل بنگرد میشود زشتی همچنین اگر با دیده فطرت بنگریم یک انسان چاق سیاه پوستی که زشت هم هست به خاطر روحی که دارد و آن روح زیباست این انسان زیباست حتی زیباتر از عروسک باربی که خوش اندام و خوش سیماست ولی چون فاقد روح است در پله پایین تر این انسان مذکور قرار میگیرد .

فلوطین هنرمند را ارجاع به واقعیت میدهد نه برای هنرورزی بلکه برای سیروسلوک و کشف زیبایی نهان وهنرمند حقیقی شدن

فلوطین ملاک زیبایی را ردپای نیک میداند لذا تصریح می کند که یک انسانی که زیبایی چندانی ندارد از یک تصویری که مربوط به یک انسان زیباست ، زیباتر است چون روح دارد .

تاتارکیویچ زیبایی شناس روس درباره فلوطین می نویسد : " آثار هنری فلوطین باید فاقد بعد و سایه باشد و فقط بعد روشنایی آن باید مورد نظر باشد و احیانا باید چسبیده به زمین هم نباشد و معلق باشد و میبینیم که نقاشی های متاثر از او در قرون بعن همین ویژگی نوردهی بیش از حد و معلق بودن را داشت  "

از این عبارت تاتارکیویچ معلوم می شود عمق مطالب فلوطین بر تاتارکیویچ روشن نگردیده چون نوردهی در نقاشی ربطی به نورانیت عرفانی مکتب فلوطین ندارد و صرفا یک اشتراک لفظی است و اگر هم نقاشان این سبک خواسته اند بدون طی مسیر صعب العبور فلوطینی با یک نوردهی و کشیدن اشیاء معلق در هوا مصداقی برای مکتب فلوطین باشند سخت در اشتباهند چون به تعبیر فلوطین مثل نابینایانی هستند که بخواهند زیبایی محسوس را توضیح دهند هر زمان که نابینا توانست زیبایی محسوس را توضیح دهد نقاشان این سبک هم میتوانند زیبایی معقول را توضیح دهند .

این نقاشان بخاطر دخل و تصرفی که در محاکات از واقع کرده اند هم از ممه سیس ارسطویی دور شده اند و هم با عدم تزکیه از فلوطین لذا معلوم نیست طبق کدام فلسفه هنر باید نقاشی های  اینها را هنرنامید ؟

اگر یک نقاش بخواهد پس از تعقل و تزکیه نقاشی کند احتمالا از یک انسانی که ظلم برایش ملکه نفسانی شده یک تصویر دهشتناک متناسب با حقیقت مسخ شده ی آن انسان ظالم خواهد کشید و از یک انسان عادل تصویری ملکوتی .

ایرادی که تاتارکیویچ از فلوطین میگیرد این است که چرا فلوطین در مصداق یابی سراغ هنر یونانی رفته است .

که شاید بتوان اینگونه پاسخ داد که هر گاه مکتب جدیدی ارائه میشود مصداق تامی برای آن وجود ندارد و باید به ناچار سراغ مواردی رفت که بیشترین قرابت را با مفاهیم این مکتب دارند ولو از مصادیق مکتب مخالف باشد .

قول مشهور در بین فلاسفه یونانی این بود که زیبایی یعنی تناسب بین اجزای یک چیز اما فلوطین زیبایی را بر اساس روشنایی تعریف میکند یعنی زیبایی یک شیء از جهت ارتباط با واسطه اش با نیک است و هر چقدر بتواند نشانه های بیشتری از نیک داشته باشد زیباتر است .

ثمره این اختلاف در اشیائی است که بسیط هستند و در زیبائی شان هیچ کس تردیدی ندارد بلکه کامل ترین مصادیق زیبائی هستند که در این اشیاء از جمله خورشید و نور ، اساسا اجزائی ندارند که بخواهند تناسب داشته باشند لذا باید تعریفی از زیبائی ارائه داد که اعم از شیئ مرکب و بسیط باشد .

 ظاهرا این اختلاف مبانی از تاثیری که فلوطین از عرفان هندی داشته ناشی می شود و الا در محل تولد فلوطین یعنی مصر و و محل تدریس فلوطین یعنی انطاکیه چنین نگاهی مطرح نبوده که بتواند یک فیلسوف را در برابر مبانی فلسفی عظیم یونان قرار دهد ویل دورانت در این باره مینویسد :

این تعبیر نو افلاطونی شاید تعبیر دقیقی نباشد و شاید بتوان دیدگاه های عرفانی قلوطین را نئو فلسفی نامید چون هم منبع درک اش متفاوت است و هم مبانی و هم تبعا مفاد فلسفی اش لذا مکتبی نو بوده و دنباله فلسفه خود محور عقلانی خشک یونان محسوب نمیشود و شاید به همین دلیل است که  جریان اصلی فلسفه معاصر غرب در این مکتب بالندگی ندارد و ریشه های خود را در فلسفه ارسطوئی جستجو می کند .

توضیح مطلب اینکه : منبع طلب در مکتب فلوطین اتصال به منبع نور و دریافت حقایق نوری جهان است که در روح و عقل و جهان هستی نهفته است حال آنکه منبع طلب در فلفسه یونان عقل است و آن هم نه عقل متصل به وحی بلکه عقل منفصل از وحی   که این یعنی تضاد کامل در بین دو مکتب ولو اینکه مسائل و عبارات به ظاهر مشترک داشته باشند . اختلاف دیگر دو مکتب در مبانی آن است مبنا در فلسفه یونان مبانی عقلی است ولی مبانی فلوطین مبانی عرفانی است لذا راهکار فلوطین علاوه بر تفکر و یادگیری هندسه تزکیه و جدا شدن از زندگی روزمره دنیوی است ولی در مکتب یونانی تنها راهکار یادگیری هندسه و تفکر است به تبعیت از منبع و مبنا ، مفاد نیز تغییر میکند و ما مطالبی را در مجموعه آثار فلوطین و بویژه در بخش های مربوط به زیبائی می بینیم که اگر در فلسفه یونان باشد قطعا بی ربط خواهد بود و خوشبختانه دیده هم نمی شود .

اساس تفکر افلاطون در هنر این است که مثل حقایق عالم هستند و واقعیات سایه این حقایق هستند و هنر که سعی میکند از این سایه ها الگوبرداری کند میشود و سایه ای از واقعیت بسازد در واقع هنر می شود سایه سایه و لذا هنر ارزش ندارد چون بشدت از حقیقت دور است و ما را هم دور میکند و چیزی که ما از حقیقت دور کند ارزش ندارد

ارسطو در کتاب شعر خود که به تعبیر رضا داوری اردکانی یکی از مهمترین کتابهای اوست  که بهتر است که به آن کتاب شعر بگوییم راهکاری که ارائه میدهد "memesis " است که برخی به غلط گفته اند تقلید و برخی به درستی گفته اند محاکات  چون در لاتین  intifition  که به معنای تقلید است نه memesis . بر اساس بیان ارسطو هنر یعنی محاکات از واقعیت یا اینکه تسامحا بگوییم پرورش خلاقانه واقعیت .

توضیح اینکه هنرمند بخشی از واقعیت را که به بنظرش قابلیت پرورش دارد میگیرد و آن را پرورش میدهد و در آن خلاقیت بکار میبرد .

البته پرورش خلاقانه واقعیت امروزه برای هنر مستند بکار می رود و معنای دقیقش این است که مستند ساز واقعیتی که وجود داشته را دوباره خلق کند و پرورش اش دهد ، اما به هر حال برای تقریب به ذهن بد نیست .

البته تعبیری که دکتر حسن بلخاری دارد یعنی الگوبرداری تعبیر نسبتا بهتری است هر چند آن هم نیاز به توضیح دارد که متعلق برداشت الگو ظاهر واقعیت نیست بلکه زیبایی نهفته در آن است .

به هر حال فلوطین با دخل وتصرفی  فی الجمله از ارسطو تبعیت کرد و هنری را ارائه داد که اشکال افلاطون مندفع شد .

به این صورت که : هنر یعنی محاکات از واقعیت منتها نه آن بعد واقعیت که با چشم سر دیده میشود و مد نظر ارسطو بوده بلکه آن بعد واقعیت که فقط با نورانیت عقل و روح  میتوان آن را دید و آن چیزی نیست جز روشنایی محفوف با زشتی واقعیات و از طرفی چون روشنائی موجود در واقعیات آیه گونه است و غیر استقلالی لذا تجلیات همان حقایقی است که افلاطون در پی آن بود و به این صورت با این سیستم  یکپارچه ای که فلوطین ارائه کرده که عبارت است از :پدر (احدی که سرمنشا نور است) ، پسر (روحی که نور خود را بی واسطه از احد دارد) ، نوه (عقلی که نور خود را با یک واسطه از احد گرفته) ، فرزند نوه ( ماده ای که نور خود را با دو واسطه از احد گرفته است) آن سیستم افلاطونی که نور را محدود به عالم حقایق میداند و مابقی را سایه هایی اعم از سایه بی واسطه ( یعنی واقعیت) و و سایه باواسطه (اثر هنری) میداند ، ابطال میشود و به تبع آن اشکال افلاطون به هنر هم دفع میشود .

سوالی که در اینجا برایم مطرح مشیود این است که نو افلاطونی بودن فلوطین به چه معناست ؟ وقتی که فلوطین اساس سیستم افلاطون را باطل میداند چون همان طور که واضح است کل نظریات افلاطون بر روی نظریه بنیادین مثل افلاطونی بنا شده است و اگر این بنیان را برداریم کل مباحثش فرو میریزد .سوال این است که وجه اشتراک فلوطین با افلاطون چیست که او را نوافلاطونی میخوانند؟

شاید از جنبه متدولوژی و گرایش عرفانی هر دو متفکر بوده است ولی واضح است که اینها لازم است ولی کافی نیست علاوه بر اینکه در این دو نیز اختلافاتی دارند .      

     در مکتب فلوطین قوس نزول و صعود مطرح میشود که به تبیین آن می پردازیم

   قوس نزول : زیبایی آن روشنایی است که از احد شروع میشود و در روح و سپس عقل سریان میابد و نهایتا در ماده که نهایت پستی است ساری میشود

 قوس صعود: این انسان هنرمند است که باید با این روشنایی مرتبط گردد و پله پله تا احد بالا رود و بعد که با احد یکی شد آن گاه میتواند خودش نیک باشد و زیبایی باشد و فقط زیبایی ها را ببیند  بیان کند و به تصویر بکشد چون دیگر استدلال نیست بلکه فقط با تصویر میتواند آن زیبایی هایی را که دیده است را بیان کند .

اگر کسی اشکال کند که شاید به همین دلیل ( یعنی از جنس تصویر نبودن شعر) استاد فلسفه ی افلاطون به افلاطون دستور داد که شعرهایش را از بین ببرد و افلاطون دستور داده که شعرا را از شهر بیرون کنند .

می گویم : خوب متون استدلالی افلاطون هم از جنس تصویر نیست چرا متون خودش را از بین نبرد ؟

اشکالی که ممکن است به تئوری قوس نزول و صعود بشود این است که این گونه نگاه به واقعیت اشیاء در توان عده کمی از هنرمندان و مخاطبان هنر است چون طبق بیان فلوطین اینکه بعد روشنایی را در جهان مادی واقعی اطرافمان ببینیم نیاز به تمرین هندسه و تفکر و تزکیه یعنی ریاضت فکری و جسمی دارد و چون غالبا هنرمندان و مخاطبان شان شان اجل از تفکر و تزکیه است لذا عملا زیبایی به این نحو متروک می ماند چرا که هنرمند در پی ایجاد لذت و مخاطب در پی لذت بردن از هنر است و اگر این همه مراحل داشته باشد عطایش را به لقایش می بخشند .

اشکال دوم اینکه بر اساس تعریف فلوطین اکثر قریب به اتفاق آثار هنری موجود دیگر هنر نیست چون زیبا نیست .

جواب اشکال اول : اگر هنرمند و مخاطب به دنبال زیبایی هستند تنها راهش همان است که گفته شد یعنی تفکر و تزکیه و لذا هم هنرمند و هم مخاطب باید این زحمت را به خود بدهند تا در عوض از دریای زیبایی و به تبع آن در دریای  لذت به تناسب زحمتی که برای تفکر و تزکیه کشیده به همان نسبت بهره ببرد . و این به این دلیل است که زیبایی و لذت از جنس حضور هستند و تا شخص در محضر قرار نگیرد نمیتواند بهره ببرد بله میتواند بر اساس "وصف العیش نصف العیش " از توصیف لذت توسط دیگران بهره ببرد ولی خودش نمیتواند بهره تام را ببرد برای تقریب به ذهن مثالی میزنم اگر کسی بگوید من نمیخواهم در محضر عروس قرار بگیرم ولی میخواهم از عروس لذت ببرم خوب این شخص احتمالا باید از توصیف دیگران بهره ببرد یا اینکه فیلم های پورنو ببیند، لذتی در همین حد و نه بیشتر. خلاصه اینکه هر کسی طاووس خواهد جور هندوستان کشد.

این آثار بر اساس تعریف ارسطوئی همچنان هنر است و بر اساس همان دستگاه فکری ارزشمند است چون هنرمند با نگاه به آنچه از اولین نگاه به واقعیت بدست می آید یعنی زشتی آن از واقعیت محاکات کرده و پرورشی خلاقانه از همین بعد واقعیت داشته است و جای تقدیر دارد و مخاطب هم با زشتی درونش اولا با این بعد اثر هنری روبرو میشود وثانا با زشتی اش آن را ارزش گذاری میکند و ثالثا به همان نسبت ارزش گذاری آن را هنر می داند و از آن متناسبا لذت میبرد که این هم جای تقدیر دارد ولی مساله این است که فلوطین اساسا آن دستگاه فکری نمیپذیرد و طرحی نو ارائه کرده است که در زمان خودش مصادیق معدودی داشته است ولی به تعبیر زیبایی شناس روس تاتارکیویچ  ، در قرون میانی پیروان فراوانی از بین هنرمندان و مخاطبان هنری پیدا کرد و این نگاه به بعد روشنائی واقعیت شایع شد و به طور کلی هر مکتب جدیدی که پیدا میشود ممکن است تعارف بنیادینی ارائه دهد که مصادیق خاص خودش را میطلبد و مصادیق تعاریف قبلی بطور کلی از میدان به در می شوند و این خاص فلوطین نیست بطور مثال وقتی که کسی هنر پوچ گرایی را هنر میداند خوب طبیعتا هنر منجی گرا را هنر نمی داند و نه تنها هنر نمیداند بلکه یک خلاف واقعیت می داند .

شاید عبارت امروزی هنر مطلوب فلوطین بدون آن همه طول و تفصیل عنوان "هنر فطری" است . برای فطرت تعاریف مختلفی ارائه شده است .

علامه شهید مرتضی مطهری آن ویژگی های ذاتی که از ذات سرشت الهی انسان نشات می گیرد را فطرت می داند .

همچنین صاحب تفسیر المیزان آن حس کمال جویی در درون انسان که باعث علو جویی بر تمامی مشکلات مادی و معنوی میشود تا بشر به تعالی حقیقی  خویش برسد را فطرت گوید .

غبارزدائی از فطرت و اجازه دادن به ابراز وجود حس زیبائی شناسانه فطرت در ایجاد کننده و ارزیاب و مخاطب اثر هنری باعث میشود به مرور آثار هنری فراوانی تولید و دیده شوند و ارزیابی مثبتی درباره آنها انجام شود ولی مشکل اساسی این است جریان حاکم بر فرد ، خانواده ، جامعه دقیقا براساس غبارزائی بر روی فطرت و ایجاد هیجان کاذب نفسانی یا نگرش یاس آمیز یا خشونت یا رابطه جنسی افسار گسیخته شکل گرفته و دارد بطور جهشی پیشرفت میکند و تارانتینو فیلمهایی بر اساس خشونت ناب افسارگسیخته می سازد و خودش از هنرش لذت میبرد و هم چنین منتقدان و تماشاگرانی که زیبایی شناسی نفسانی دارند و آن را زیبا ارزیابی میکنند و ذائقه شان چنان غیر فطری شده که اگر هنری دوز خشونتش پایین باشد آن را کسل کننده و غیر زیبا میخوانند  از طرفی فیلمهای زنا محور برای اغلب جامعه میشود زیبا و رمان ها و تئاترهای یاس آور میشود زیبا اگر هم بخواهی با تین تغییر ذائقه و تغییر زیبائیی شناسی مقابله سلبی کنی تو را متهم میکنند به مقابله با هنر و اگر بخواهی با تئوریزه کردن هنر فطری مقابله ایجابی کنی تو را فاقد حس زیبائی شناسانه میکنند لذا تبیین و ترویج هنر فطری کاری است به غایت پرزحمت ولی امکان پذیر است و اگر نهادینه شود و هنرمندان و مخاطبان و منتقدان متناسب با آن تربیت شوند در این صورت تبدیل به جریان اصلی هنر خواهد شد ان شاء الله

 

منابع :

کتب :

مجموعه آثار فلوطین / تالیف :فورفوریوس / ترجمه محمد حسن لطفی/ نشر خوارزمی

تاریخ زیباشناسی / تاتارکیویچ/ نشر علم

اهتزاز روح / نظرات شهید مطهری در باب هنر و فلسفه هنر/ نشر سازمان تبلیغات اسلامی

مقالات :

 احد و ویژگی های آن در نظام فکری فلوطین / اسدالله حیدر پور کیائی

صدرالمتالهین و اثولوجیا / سعید رحمانیان

بررسی تطبیقی حکمت هنر هندی و فلسفه هنر یونانی با تکیه بر آرای فلوطین / حسن بلخاری

ملاک تمایز مجرد از مادی در فلسفه افلوطین و ملاصدرا / رضا اکبریان و طیبه کرمی

گامی در راه شناخت افلوطین / رضا داوری اردکانی

مقایسه تطبیقی مراحل صعود و نزول عرفانی در اندیشه فلوطین و سهروردی / سید مهدی ساداتی نژاد

مقایسه آراء فلسفی افلاطون و افلوطین در باب زیبایی و هنر/ فرزانه زحلی

هنر و معرفت نزد افلوطین / سعید بینای مطلقو یحیی بوذری نژاد و علیرضا غفاری

بررسی تطبیق احد افلوطین و واجب الوجود ملاصدرا / رضا اکبریان

 

 

 


 نوشته شده توسط تحلیل بی عینک در جمعه 95/11/1 و ساعت 8:28 عصر | نظرات دیگران()

 

نقد فلسفی وقرآنی قصه بابات کو؟ از کتاب رفاقت به سبک تانک نوشته  آقای داود امیریان  

 

انسان به طور عادی دو نوع نفس دارد : نفس اماره و نفس لوامه

نفس اماره انسان را به بدی امر می کند و نفس لوامه وقتی شروع به سرزنش انسان می کند که انسان خلافی مرتکب شود در کریمه هم بیان شده است که" ان النفس لامارة بالسوء الا ما رحم ربی "یعنی مطمئن باش که نفس حتما به همه بدیها امر میکند مگر کسی که پروردگار من به او رحم کند .

در روایت داریم که" اعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک "با کشیک نفس و مبارزه دائمی انسان با نفس اماره اش انسان یک فاز بالاتر می رود و مصداق آیه  یا ایتها النفس المطمئنه می شود لذا وارد فضای اطمینان و آرامش حقیقی می شود چون در همین حیات زمینی خود وارد بهشت و جرگه بندگانی می شود که خداوند این بهشت و بندگان را متعلق به خود می داند همانطور که مستحضر هستید بهشت چیزی ورای این حیات زمینی انسان نیست و انسان بهشتی همین الان در بهشت است هر چند تجلی کاملترش در عوالم بعدی است چون این عالم بیش از این ظرفیت حقیقت نمایی ندارد .     

«قاسم »شخصیت اصلی قصه است که مصداق آیه ی یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی است .

او مرگ را که معمای لاینحل بشر است را به بازی گرفته است که این مطلب را هنگام شنیدن خبر فقدان پدرش بخوبی نشان میدهد که البته شبیه این گونه مواجهه با مرگ را قبلا در نوع خبر دادنش دیده بودیم ولی شک داشتیم که آیا موقع شنیدن خبر هم آرامش قلبی دارد یا نه ؟ که بعد معلوم شو پاسخ مثبت است.

منشا این شک این است که اغلب انسانها مطالبی را به دیگران می گویند که اگر همان مطالب به آنها گفته شود رو ترش می کنند که این روترش کردن با عدم مهارت خبر دهنده مضاعف هم می شود و این مطالب چیزهایی است که آقای داود امیریان که به تعبیر رهبر معظم انقلاب یک بسیجی به معنای واقعی کلمه است به خوبی از آنها در این قصه بهره برده است و شخصیتی را به عنوان خبر دهنده به قاسم قرار داده که فاقد مهارت خبردادن است.

این قصه جذاب قابلیت این را دارد که تبدیل به یک داستان نیمه بلند شود و فعلا فقط یک موقعیت نمایشی جذاب است.

والسلام علیکم و رحمة الله   

 

 


 نوشته شده توسط تحلیل بی عینک در جمعه 95/11/1 و ساعت 8:22 عصر | نظرات دیگران()

 

سردار سرلشکر قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه در حاشیه مراسم تشییع آیت‌الله هاشمی رفسنجانی اظهار داشت: اولاً باید به آقا تسلیت گفت که بزرگ‌ترین مصیبت به ایشان وارد شد. خدا به ایشان صبر و طول‌عمر بدهد و ایشان را برای ما حفظ کند و ذخیره کند برای چیزهایی که از دست داده‌ایم.
سلیمانی تأکید کرد: آقای هاشمی همان‌طوری که از اول بود تا آخر بود و همان حالتی که از اول داشت تا آخر داشت، منتها آقای هاشمی برخی وقت‌ها تاکتیک‌هایی داشت همان‌طور که در دوره‌های گوناگون داشت، وگرنه آقای هاشمی هم استکبارستیز بود، هم صهیونیسم‌ستیز. http://qasemsoleimani.ir/article/10573.html

 

 

بی عینک : چند احتمال به ذهن میرسه :

 

1- مفهوم استکبارستیزی و صهیونیسم‌ستیزی رو اینقدر وسیع بگیریم که هاشمی هم داخلش بشه .

 

2- قاسم سلیمانی شوخی ش گرفته 

 

3- قاسم سلیمانی معنی این دو تا کلمه رو نمیدونه 

 

4- قاسم سلیمانی همشهری شو خوب نمیشناسه

 

5- از اونجایی که اسم قاسم سلیمانی در بین امضاهای حامی هاشمی در انتخابات خودنمایی میکنه پس هم حزب هاشمیه و مجیزگوی هاشمی .

 

6- چون هاشمی به اندازه کافی پازل دشمن را تکمیل کرده ، قاسم سلیمانی خواسته حربه را از دشمن بگیره و بگه اصلا هاشمی از خودمونه و از جنس استکبار دوست ها نیست تا دیگه جنازه هاشمی کمکی به دشمن نکنه 

 

7- اگر میگفت خواص بی بصیرت بوده تشنج میشد و یه کتک حسابی هم همونجا میخورد چون هاشمی مویرگی در کل کهکشان آشنا داره به خصوص در مراسم ختمش 

 

8- ادب اقتضا میکنه انسان در مراسم ختم میت از میت تجلیل کنه ولو به دروغ ، چون با شهادت 40 تا مومن ، رحمت خدا شامل میت میشه

 

9- دعوا خانوادگی بوده و باید جلوی غریبه ها آبروداری کرد مخصوصا اگه اپوزیسیون خارج نشین و خارج نشین غیر اپوزیسیون بخواد غلط زیادی بکنه و گربه برقصونه .

 

10- خدمات هاشمی به انقلاب بیش از لطمات هاشمی به انقلاب بوده لذا میانگین نمره اش مثبت است پس میتوان به او گفت انقلابی

 

11- چند دهه همه دنیا سر کار بودند چون هاشمی و رهبر معظم انقلاب نقش پلیس بد و پلیس خوب را بازی می کرده اند و یه دعوای زرگری بوده تا خط و ربط خرابکارهای داخلی و خارجی مشخص بشه و با رفتن هاشمی پیدا کردن خرابکارها مثل پیدا کردن سوزن توی یه کاهدون بزرگه

 

12- علاوه بر پلیس بد پلیس خوب ، هاشمی دیگه زیادی توی نقشش فرو میرفت و یه سری اجتهادهایی میکرد که رهبر انقلاب رو به تکاپو می انداخت

 

 

 اگه بخوایم بی عینک ببینیم گزینه آخری نسبتا درست تره هر چند بعضی از موارد هم پر بیراه نیست

بعضی شون هم احتمالش خیلی خیلی ضعیفه .

نظر شما چیه ؟

 

 


 نوشته شده توسط تحلیل بی عینک در پنج شنبه 95/10/23 و ساعت 9:32 عصر | نظرات دیگران()


به گزارش فارس، کل قرارداد ایران‌ایر با کمپانی ایرباس برای تحویل هواپیما شامل 100 فروند انواع ایرباس با رقم حدود 100 میلیون دلار (به ادعای دولت) است که مقرر شده است به تدریج تحویل ایران‌ایر شود. بر اساس این قرارداد، ایران‌ایر جمعاً 46 فروند هواپیما 321 از ایرباس خریداری می‌کند که در مجموع بیش از هشت هزار و 300 صندلی را به ظرفیت هما می‌افزاید. همچنین ایران‌ایر 38 فروند ایرباس از نوع 330 از کمپانی ایرباس تحویل می‌گیرد که 253 صندلی دارد و در مجموع شمار صندلی‌های این سری از هواپیماها برای ایران‌ایر بیش از 11 هزار و 400 صندلی ظرفیت ایجاد می‌کند.
در قالب این قرارداد، هما ‌همچنین 16 فروند هواپیمای 350 ایرباس را برای پروازهای دور‌برد خود متشکل از پنج هزار و 600 صندلی در آینده تحویل خواهد گرفت تا بتواند در پروازهای بین المللی از این هواپیما استفاده کند. بنابراین گزارش، خانواده هواپیماهای ایرباس 320 در دسته‌بندی هواپیماهای باریک پیکر قرار دارند؛ این خانواده شامل مدل‌های ایرباس 318، ایرباس 319، ایرباس 320 و ایرباس 321 است. 

برد این هواپیما در مدل 321 ‌حدود 5 هزار و 950 کیلومتر و سرعت بهینه این هواپیماها‌ در مقیاس زمینی حدود 829 کیلومتر بر ساعت است.

ایرباس 321 ‌هواپیمایی باریک پیکر با برد متوسط است، نخستین پرواز این هواپیما در یازدهم مارس سال 1993 با موفقیت انجام شد و شرکت‌های هواپیمایی لوفت هانزا و آلیتالیا نخستین سفارش دهندگان این پرنده بودند.

 

فابریس برژیر، مدیرعامل ایرباس، روز گذشته در زمان تحویل ایرباس 321 به هما مدعی شد: ایرباس بدون نگرانی از انتخاب ترامپ، در حال آماده‌سازی هواپیماهای ‌ایران‌ایر است و این موضوع قرارداد را تهدید نمی‌کند.

بنا به گفته برژیر، ‌قرارداد هما یکی از بزرگترین قرارداد‌ها در‌ تاریخ صنعت هوایی است.


"ناشناس" :

این هواپیما مدرنه پایه ی اولیش مال 24 سال پیشه

"دریا " :

 

یعنی با این ضریب هوشیت ناسا حتما به سراغت میاد...یعنی واقعا فک کردی عمر این هوا پیما 24 سال هست؟ محاسباتت منو کشته ....منظور فارس از این جمله یعنی اولین مدل این هواپیما 24 سال پیش سفارش داده شد!

 

"بی عینک" :

درسته که دولت نتونست قدمهای اولیه برای تولید ایرباس ایرانی را برداره ولی بحمدالله و المنة تونست برای

جوونای اروپائی شاغل در ایرباس امید ایجاد کنه و مانع از تعدیل نیرو در ایرباس بشه !

اصلا چه فرقی داره ؟ این جوونا هم عین بچه های خودمون !

از قدیم هم گفتند : چراغی که به اروپا رواست به ایران حرومه !

خدا رو چه دیدی شاید توی کارخانه ایرباس چند تا مهندس ایرانی هم پیدا بشه یه لقمه هم اینها بخورند ما که بخیل نیستیم .

 

به  " دریا " هم عرض میکنم پایه تکنولوژی یه محصول غیر از خود محصولات تکنولوژیکه

لطفا مستند ایرباس 380 را ببینید و با ایرباس 321 مقایسه کنید تا زیاد احساس فتح الفتوح نکنید

تولید HI TECH محصولات افتخار دارد نه خرید محصولات HI TECH 

اگه دوست دارید به خرید محصولات غیر HI TECH افتخار کنید مزاحم تون نمیشم 

به خوشحالی تون ادامه بدید و هر وقت جشنتون تموم شد بدونید آدرس غلط بهتون داده بودند

 

  به آدرس غلط مدیر عامل ایرباس توجه کنید 

 

فارس نیوز : "بنا به گفته برژیر، ‌قرارداد هما یکی از بزرگترین قرارداد‌ها در‌ تاریخ صنعت هوایی است.

وی ابراز امیدواری کرد با تحویل این هواپیماها توسعه اقتصادی ایران با سرعت بیشتری دنبال شود."


 

بی عینک : عین همین آدرس غلط را از دولتی های ایران هم میشنویم 

خوشحالی برای کسی که وابستگی ایجاد کرده طبیعیه ولی میشه یکی به من بگه دقیقا چرا ما از وابسته شدن و دزدیده شدن استقلال تکنولوژیک مان خوشحالیم ! ؟

 

قضیه ملا است که دید یه عده هلهله میکنند و می رقصند و می خوانند "خر رفت و خر رفت و خر رفت"

ملا هم شروع کرد به همراهی و رقص و آواز "خر رفت و خر رفت و خر رفت" 

صبح که رفت سراغ خرش دید خره نیست 

از رفقاش پرسید خره کو ؟

گفتند همه میدونند خر رفت تو چطور نمیدونی ؟ راستی خودت هم که توی جشن دیشب بودی و شادمانه میگفتی خر رفت 

پس الان داری از چی سوال میکنی ؟

ملا زد توی سرش و گفت بد بخت شدم همه سرمایه ام از دست رفت .

 

شاید هم ملا بعدش گفته چرا من اینقدر بدشانسم خدایا چرا به من ظلم کردی و خرم رو ازم گرفتی ؟

حالا شده قضیه استقلال ایران که تمام سرمایه ایرانیه که سالها عقب نگه داشته شده و حالا به خاطر سلب استقلال داره جشن میگیره

 

خدا لعنت کند تئوریسین های وابستگی و سلب کنندگان استقلال اعم از غیر روحانیون و روحانیون را

و خدا رحمت کند تئوریسین های استقلال و سلب کنندگان وابستگی اعم از غیر روحانیون و روحانیون را 

 

 


 نوشته شده توسط تحلیل بی عینک در پنج شنبه 95/10/23 و ساعت 5:20 عصر | نظرات دیگران()

بسم الله الرحمن الرحیم

 

نقد سنتی فلسفی – اخلاقی فیلم "اینجا بدون من" ساخته بهرام توکلی با رویکرد واقعیت محور با استفاده از معیارهای فلسفی و انسان شناسی

 

بی عینک : همواره در عالم تفکردر سراسر جهان عده ای از سربالایی کوههای صعب العبور یقین بالا رفته اند و به قله کوه یقین رسیده اند و عده ای نیز با سرعت بیشتری در سراشیبی افتاده اند و از کوه نوردی به سمت دره نوردی سیر میکنند که در گفتمان دینی به گروه اول موحد و به گروه دوم ملحد و در گفتمان غیر دینی به گروه اول دوستدار دانش یا فیلسوف و به گروه دوم دانشمند! یا سوفیست اطلاق میشود .

انسان با مطالعه مباحث شناخت شناسی و معرفت شناسی و هستی شناسی و چیستی شناسی این دو گروه میتواند یکی را حق بداند و دیگری را باطل و بر همین اساس زندگی اش را سامان دهد و مصرف فرهنگی اش را بر همین اساس ارزشگذاری کند و بگوید فلان مصرف فرهنگی ام خوب بود و فلان مصرف فرهنگی ام بد بود از جمله مصارف فرهنگی فیلم سینمایی است و از جمله فیلم های سینمایی فیلم خوش ساخت بهرام توکلی به نام "اینجا بدون من" نوشته شده بر اساس یک نمایشنامه خوش ساخت به نام باغ وحش شیشه ای از تنسی ویلیامز است که انصافا در بیان نگاهش به جهان عالی عمل کرده است .

مخاطب این فیلم باید فیلم را مطالعه کند ببیند کدام تفکر را القاء میکند اگر مطابق با تفکر این مخاطب است این فیلم متناسب با این مخاطب است و الا متناسب نیست ولو اینکه بیان فیلم عالی باشد .

شکی نیست که این فیلم هم با فرم و محتوای خود هم با شخصیت پردازی خود نگاه سوفیستی را انتقال میدهد و احقاق سوفیسم میکند لذا برای کسی که سر جای خودش بحث کرده و به این نتیجه رسیده که سوفیسم باطل است این فیلم در واقع دارد احقاق باطل می کند و متناسب او نیست اما کسی که سر جای خودش بحث کرده که سوفیسم حق است و از طرفی این فیلم دارد احقاق سوفیسم میکند در نتیجه این فیلم میشود احقاق حق و کاملا متناسب اوست .

سر اینکه برخی قائلند عالی است و آن را مستحق تشویق و جایزه می دانند ولی برخی قائل نیستند این مطلب است .

لذا خواننده این سطور نیز شایسته است تکلیف خود را با سوفیسم و فلسفه مشخص کند یعنی اینکه دوست دارد دانشمند! باشد یا دوستدار دانش ؟

سه سوال اصلی بشر این است که الان کجاست؟ از کجا آمده ؟ به کجا خواهد رفت ؟

برای پاسخگویی به اینها باید سه حقیقت را درک کند: حقیقت انسان،حقیقت جهان،رابطه حقیقی بین انسان و جهان .

اگر انسان یک واقیت با ثبات باشد و جهان اطرافش یک حقیقت با ثبات باشند و نسبت بین انسان ثابت با جهان ثابت یک حقیقت ثابت خواهد بود والا اگر انسان یا جهان یا هردو بی ثبات باشند بین انسان و جهان نمیتوان نسبت سنجی کرد اگر هم بتوان نسبت سنجی کرد دیگر کارایی ندارد چون نسبت الان با نسبت قبل از الان متفاوت است و منقضی شده است و قابل استفاده نیست چرا که این خانه از اساس ویران است .

یکی از ویژگی های اصلی این فیلم این است که مرز بین واقعیت و خیال را شکسته است و این کار آنچنان با مهارت انجام شده است که مشخص نیست کدام قسمت فیلم واقعیت و کدام قسمت خیال است .

احتمالات زیر دراین باره می تواند مطرح باشد :

شاید شاید کل داستان را احسان خواب دیده است و هنگامی که توسط راننده وانتی که منتظر است احسان برگه خروجش را مهر کند بیدار می شود ، وارد عالم واقعیت می شود وما بقی داستان یک خواب بیش نیست .

شاید همین هم یک واقعی نبوده است و فقط مدت زمانی که احسان در اتوبوس نشسته است واقعی است که این احتمال را صدای پیغامگیر گوشی ساده 1200 که فاقد پیغامگیر است تقویت می کند ولی این جمله احسان خیالباف که میگوید مطمئن است در اتوبوس است تضعیف می کند .( زیرا احسان به خیالاتش باور دارد)

شاید هم تا جایی که رضا اعلام میکند نامزد دارد واقعی بوده است و تتمه اش ساخته و پرداخته ذهن احسان .

شاید هم 2 دقیقه آخر فیلم خیال بوده و بقیه اش واقعی که این در بدو امر به ذهن متبادر می شود اما با امعان نظر این احتمال منتفی می شود چون احسان خیالاتی تر از این مقدار است.

شاید هم فقط لحظاتی که احسان در سینما محو تماشای فیلم است واقعی باشد و ما بقی روایت خیال باشد یعنی لحظاتی را که مخاطب خیال می پنداشته واقعی است و آنچه را واقعی می پنداشته خیال باطلی بیش نیست .

به نظر نگارنده این این احتمال اقوی است چون کل فیلم از زاویه دید یک آدم خیالاتی به نام احسان روایت می شود و فقط لحظاتی که دوربین در مقابل احسان قرار می گیرد تا او را مطالعه کند ، روایت داستان از صافی ذهن احسان نمیگذرد لذا تقریبا با اطمینان خاطر میتوانیم بگوییم که آنچه در سالن سینما (یا کارخانه خیال پردازی) روی می دهد اتفاقات واقعی است.

و شاید و شاید و شاید

همین احتمالات است که باعث می شود انسان مکرر فیلم را ببیند تا بفهمد کدام احتمال درست تر است ؟ وشگفت اینکه هر بار که میبیند به جای اینکه به جواب برسد به تحیرش افزوده می شود و احتمالی جدید به احتمالات قبلی افزوده می شود و در نتیجه مشکلش مضاعف میشود و این مطلب از جهتی حسن است و از جهتی عیب .

حسن اش این است که مثل فیلم های کافی شاپی یکبار مصرف نیست و انسان میواند مکرر آن را ببیند .

عیب اش این است که مخاطبی که فرصت مطالعه هستی شناسانه از جهان را نداشته یا عمق فکری لازم برای فهم واقعیت و خیال و وهم را نداشته است را به شکاکیت میکشاند و دچار تفکر سوفیستی میکند و ایراد اساسی اینجاست که تفکر سوفیستی یک تفکر علمی عادی نیست که زندگی روزمره را دستخوش تغییر نکند بلکه آن را زیر و رو خواهد کرد چرا که تفکر سوفیستی صورت مساله را پاک می کند و شخص را غوطه ور در بی کران ظلمت ابهام قرار می دهد .

  توضیح مطلب اینکه بر اساس نظر مرحوم علامه محمد حسین طباطبایی، انسان موجودی مدنی بالطبع نیست (بخلاف قول مشهور که قائل الند انسان مدنی بالطبع است) بلکه موجودی است فردگرا و اگر خواست از فردیت خود فاصله بگیرد باید آنقدر اطرافش برایش جذاب باشد که تمایل داشته باشد از فردیتش خارج شود و اجتماعی شود و این جذابیت بواسطه نظم و ثباتی که در اجتماع مشاهده میشود برایش شکل میگیرد لذا اگر بیرون از خود بی نظمی صرف و بی ثباتی ببیند نمی تواند با اطرافش انس بگیرد و از آن لذت ببرد چون به محض اینکه بخواهد با بیرون انس بگیرد بیرون کاملا تغییر کرده است و اگر این این عدم ثبات ازلی و ابدی باشد عملا انس و لذت ناشی از انس منتفی خواهد شد.

بر اساس همین نظم و ثبات است که پروتکل های اجتماع شکل می گیرد و وقتی انسان می خواهد با اطرافش کار کند نیاز دارد بر اساس یک سری پروتکلهایی که یا وجود دارد یا یا خودش بر اساس نظم موجود جعل کرده است تعامل داشته باشد و اگر پروتکلی وجود نداشته باشد یا خود به خود بصورت مداوم نقض شود این انسان حتما سرخورده می شود و دوباره به درون خود می خزد .

در جوامع بشری این پروتکلها می توانند بر اساس واقعیات جوامع و جهان هستی شکل بگیرند یا اینکه بر خلاف آن شکل بگیرند.(که در بهترین حالت بر اساس واقعیات شکل می گیرند) بعد از تکوین این مرحله است که صدق و کذب معنی پیا می کنند چون صدق یعنی تطابق با خارج و کذب یعنی عدم تطابق با خارج لذا وقتی پروتکلی وجود نداشته باشد و نظمی که پروتکل از آن سرچشمه گرفته است وجود نداشته باشد بنابراین صدق و کذب می شود سالبه به انتفاء موضوع و وقتی صدق و کذب محلی از اعراب نداشته باشد اعتماد انسان به اطرافش سلب می شود لذا ترجیح می دهد به درون خود بخزد ولی اینبار سرخورده تر از وقتی که وارد جهان اطرافش نشده بود و تبدیل میشود به موجودی غوطه ور در جهان بی معنا و بی منطق و بی ثبات و غیر قابل اعتماد و این غیر از فردگرایی اولیه اش است.

    چون در فردگرایی اولیه ، انسان مثل جنینی که در رحم تنهاست و از جهان خارج خبر ندارد دارد از زندگی اش لذت می برد چراکه اجتماع گرایی اصلا برایش مطرح نشده است ولی در فردگرایی ثانویه انسانی که سوفیست شده و خودش را و جهان و رابطه بین جهان و خودش را عبث میپندارد به یاس هستی شناسانه رسیده است و معلق و پادرهوا می ماند لذا هر لحظه از عمرش برایش به اندازه یک عمر میگذرد و یک زندگی کسالت بار را تجربه خواهد کرد .

و از نفی حقیقتش به نفی جسمش هم میرسد و خود را بوسیله خودکشی های نافرجام نفی میکند و خودکشی کامل برایش تبدیل میشود به غایت القصوی چرا که تنها راه خروج از تلخی بی پایان فقط یک پایان تلخ است و این مطالب طولانی تبیین همان کلام نغزی است که امیر بیان فرمودند که یاس برادر مرگ است.

 لذا از آنجایی که هستی شناسی بهرام توکلی همچون روحی برکالبد فیلم "اینجا بدون من" دمیده شده است اگر مخاطب این فیلم با جان و دل این فیلم را ببیند و با جان بهرام توکلی همراه شود به این بن بست هستی شناسانه خواهد رسید و از این حیث بهرام توکلی قدرتمند ظاهر شده است و جای تحسین دارد چرا که اصلا یک فیلم سطحی و شعاری از کار در نیامده است.

 همانطور که در جهان داستان نیز بوف کور صادق هدایت با توهم گرایی شدید عقل عملی را تعطیل میکند و انسان را به جهالت عملی میکشاند و میل به خودکشی را در او زنده می کند این فیلم نیز سعی در خلع سلاح کردن جنود عقل عملی دارد و این کار را با مه آلود کردن واقعیت و خلسه ای کردن واقعیت و به عبارت دیگر با داخل کردن واقعیت در خیال و داخل کردن خیال در واقعیت انجام داده است که  بگوید :" ای انسان ها ! آنچه را که واقعیت می پنداشتید خیال خامی بیش نیست پس خیلی قضیه را جدی نگیرید چون همه چیز خواب و خیال است اساسا حقیقتی وجود ندارد بلکه این شما هستید که حقیقت را ایجاد می کنید "

در اینجا این سوال مطرح است که چرا وقتی سینماگران ایرانی می خواهند مصداق آیه "الذین یصدون عن دین الله و یبغونها عوجا " باشند اینقدر با قوت در صحنه ظاهر میشوند؟ ولی وقتی میخواهند مصداق کسانی باشند که با غیر زبان مردم را به خدا دعوت میکنند اینقدر ضعیف ظاهر میشوند ؟ والله اعلم

شاید نیازهست که در کلاسهای فیلمسازی دوره های هستی شناسی سوفیسم و حکمت متعالیه تدریس شود تا فیلمساز ما بطور ناخواسته بر روی پرده اکران سوفیسم نکند و اگر هم میخواهد اکران سوفیسم کند عالما و عامدا این کار را بکند تا از حالت شوخی و کاریکاتوری خارج شود به همین ترتیب اکران حکمت متعالیه توسط اهلش پیگیری شود ولی متاسفانه در کشور ما از آنجایی که بسیاری از چیزهایی که با ابدیت انسانها سروکار دارد جدی گرفته نمیشود تبعا اکران سوفیسم وحکمت متعایه نیز کاریکاتوری و شوخی است .

والسلام علیکم و رحمة الله   

 

 

 

 

 


 نوشته شده توسط تحلیل بی عینک در جمعه 95/10/17 و ساعت 9:49 عصر | نظرات دیگران()

سوال اول: کاربرد های نقد در ادبیات نمایشی و لزوم شناخت آن را توضیح دهید؟

 

الف - کاربرد های نقد در ادبیات نمایشی عبارتند از :

تفسیر و تحلیل اثر : اگر منظور از نقد شکافتن و بررسی لایه های مختلف اثر باشد (اعم از سطحی و غیر سطحی)

اصلاح خود اثر، اگر منظور از نقد شناخت اشکالات اثر باشد

آموزش به مولف اثر اگر منظور از نقد ارائه راهکار برای بیان بهتر معنایی باشد که مولف قصد بیان آن را داشته است

همچنین راهکار در باب کابردی تر کردن اثر در جامعه و نیز راهکار در باب نزدیک تر کردن تخیل به واقعیات افراد ، جامعه و جهان هستی و دوری از توهم پردازی

 

آموزش به مولفان آثار دیگر و مولفان بالقوه اگر منظور از نقد  ارائه راهکار برای بیان بهتر معنایی باشد که مولف اثر قصد بیان آن را نداشته است ( یا اینکه مولف اثر توانایی بیان آن را نداشته است) ولی شایسته است مولفان دیگر در آثار خود آن را بیان کنند .

آموزش به مخاطب اثر اگر منظور از نقد آموزش عناصر بیانی اثر و ارتباط یابی این عناصر بیانی  با حلقه های اطراف مخاطب مثل خانواده و خوشاوندان و دوستان و جامعه شهری و بالاتر، برای دریافت بهتر پیام اثر باشد

آموزش روش نقد به نقادان دیگر اگر منظور از نقد ارائه مسیری باشد که منتقدان دیگر باید هنگام نقد طی کنند تا به فراستیسم دچار نشوند و ....  

 

ب - لزوم شناخت آن :

اولا اینکه بتوانیم سره را از ناسره تشخیص بدهیم و ثانیا بتوانیم مطلب را عیار سنجی کنیم و قیمت معنوی اثر را بدست آوریم و ثالثا با اثر هنر هنری برخورد علمی میکنیم و به تبع آن ناقد میشود صاحب علم و دیگر میتواند از عوامل فرانقد فاصله بگیرد و به تبع آن صاحبان اثر در مقابل خود یک علم نقد و متخصص علم نقد را میبینند و جلوی گزافه گویی خود را میگیرند و سعی میککند هم خوب حرف بزنند هم حرف خوب بزنند و مقدار زیادی از اعتماد به نفس کاذب شان فروکش میکند و هنگامی که برخورد علمی و منصفانه و به دور از غرض و مرض متخصص علم نقد را ببینند خود احساس نیاز کرده و با جان و دل به دنبال نقد شدن از سوی صاحب علم نقد و میروند و از عادت قبلی خود یعنی رجوع به غیر متخصص دست برمیدارند که نهایتا به سیر صعودی کیفی آثار بعدی اش خواهد شد و سایر مولفین به شرح ایضا .

در غیر اینصورت مولف مجبور است یا به نقدها بی تفاوت بماند یا از یک غیر متخصص به یک غیر متخصص دیگر رجوع کند

 

سوال دوم -تفاوت نقد نظری و عملی در چیست؟

الف - نقد نظری یعنی نقد کردن کلیت یک اثر یا اینکه نقد نظریه ای که اثر بر روی آن استوار است .

ب - نقد عملی یعنی نقد کردن خود اثر بدون در نظر گرفتن کلیت اثر و شالوده های نظری آن .

 

سوال سوم -مقدمات مورد لزوم برای نقد را بنویسید؟

1-شناخت مقوله

2-شناخت معیار

3-کنترل پیش انگاشت نقد

4-ارائه جامع ترین شناخت از سوی منتقد

5-عدم غرض و مرض

 

سوال چهارم -تفاوت نقد سنتی و نقد مدرن در چیست؟

الف - نقد سنتی یعنی اثر را با لحاظ مطالب خارج از اثر که مرتبط با اثر است عیار سنجی می کنیم به عبارت ساده تر در نقد سنتی یک اثر را با چیز های بیرونی اش می سنجیم  مثلا با زندگینامه مولف و احوالات تاریخی زمان شکل گیری اثر و ...

ب - نقد مدرن یعنی در عیار سنجی اثر ،مطالب خارج از متن اثر را لحاظ نمی کنیم بلکه عیار سنجی صرفا نسبت به خود اثر و فی حد نفسه صورت می پذیرد به عبارت ساده تر در نقد مدرن یک اثر را با چیزهای بیرونی اش نمی سنجیم بلکه طبق نظر رولان بارت در نقد قائل به مرگ مولف میشویم و فقط خود اثر را نقد میکنیم .  

 

سوال پنجم -نقد زندگینامه ای تاریخی و نقد اخلاقی و فلسفی را توضیح دهید؟

الف - روش تاریخی- زندگی نامه ای یکی از روشهای نقد سنتی است که علاوه بر متن اثر زندگی و زمانه مولف نیز مورد مطالعه و بررسی قرار میگیرد.

در روش زندگی نامه ای ،اثر ادبی عمدتا بازتاب زندگی نویسنده و زمانه او و همچنین بازتاب زمانه و زندگی شخصیت های اثر است کلید واژه های این روش اصل و نسب ،محیط اجتماعی و زمان است که در آثار " تن " منتقد فرانسوی به روشنی بیان شده است که برخی آن را نشانه جبرگرایی وراثتی و محیطی می دانند.

به هر صورت در رمانهای تاریخی که تشریح یک مقطعی از تاریخ هستند اگر خواننده رمان آن دوره را نشناسد ارجاعات بیرونی رمان را نمی فهمد و فهم رمان ناقص می ماند مثل فهم رمان خوشه های خشم جان اشتاین بک که بدون آشنایی با دوره رکود اقتصادی آمریکا ناقص می ماند .

آثار ادبی که فهم آن منوط است به زندگینامه مولف حتما باید سراغ نقد زندگینامه ای رفت و با استفاده از حالات و رویدادهای واقعی زندگی مولف آنها را رمز گشایی کرد مثل آثار جان میلتون و آگوست استریندبرگ

ب - شیوه اخلاقی فلسفی یکی از روشهای نقد سنتی است که علاوه بر متن اثر مباحث اخلاقی و فلسفی که اثر بر آن بنیان شده است نیز مورد مطالعه و بررسی قرار میگیرد

 

شیوه اخلاقی – فلسفی عمری به قدمت منتقدان یونان و روم دارد برای مثال افلاطون بر اخلاقی بودن و سودمندی تاکید فراوانی می کرد بر اساس این روش ادبیات در متن تفکر فلسفی یک دوره یا گروه تفسیر میشود لذا خواندن آثار ادبی سارتر بدون فهم اگزیستانسیالیسم سودمند نیست .  یا در زمینه اخلاق متیو آرنولد منتقد عصر ویکتوریا معتقد بود که یک اثر ادبی بزرگ باید بسیار جدی باشد .لازم به ذکر است که فرم و بررسی های زبان شناختی و زیبایی شناختی در این روش حائز اهمیت هستند اما در درجه دوم هستند و فقط آموزش اخلاقی یا فلسفی در درجه اول اهمیت قرار دارند . منتقد در این روش در صدد فهم آموزه ها و بیان آنهاست.


 نوشته شده توسط تحلیل بی عینک در جمعه 95/10/17 و ساعت 9:45 عصر | نظرات دیگران()
<   <<   16   17   18   19   20   >>   >
درباره خودم

بی عینک
تحلیل بی عینک
وقایع را بی عینک ببینیم نه از درون عینک رسانه ها . همین

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 14
بازدید دیروز: 86
مجموع بازدیدها: 389237
جستجو در صفحه

لوگوی دوستان
خبر نامه